بسم رب المهدی
چو گیسوی کمندت هر شب به پیچ و تابم ای ماه عالم آرا یک شب بیا به خوابم
تنهایم و به عالم من جز تو کس ندارم از بس زدم صدایت دیگر نفس ندارم
بر لوح سینه خود نام تو را نوشتم عشق توسرنوشتم ای روی توبهشتم
جز گفتگوی وصلت من گفتگو ندارم جز دیدن جمالت من آرزو ندارم
قسم به تار مویت بر موی تو اسیرم ترسم که عاقبت از هجران تو بمیرم
از من چرا جدایی با من بگو کجایی هستی تو در مدینه یا دشت کربلایی
مستم به روی ماهت محتاج یک نگاهت ای نور چشم نرگس چشمم بود براهت
کی جلوه مینمایی ای جان من فدایت در کوچه مدینه ، زهرا زند صدایت
ای یار مانده تنها ، تنها تو را بجویم تا لحظه های آخر یابن الحسن بگویم
میمیرم از جدایی یابن الحسن کجایی