گفتم :شبی به مهدی ، بردی دلم ز دستم من منتظر به راهت، شب تا سحر نشستم
گفتا :چکار بهتر از انتظار جانان من راه وصل خود را بر روی تو نبستم
گفتم:دلم ندارد بی تو قرار و ارام من عُقده دلم را امشب دگر گسستم
گفتا:حجاب وصلم باشد هوای نفست گر نفس را شکستی،دستت رسد به دستم
گفتم :ببخش جُرمم ای رحمت الهی شرمنده تو بودم ،شرمنده تو هستم
گفتا :هزار نوبت از جُرم تو گذشتم پرونده تو دیدم ،چشمان خود ببستم
گفتم:که عاشقان را جز تو کسی نباشد چون تیر از کمان هر آشنا بجستم
گفتا:مباش نومید از خانه اُمیدم من کی دل ِمحبّ شرمنده را شکستم؟