آقا نمیایی "...؟
ورد زبانم شده این ..."آقا نمیایی"
چقدر سخت است بی کسی و تنهایی
هر بغض نشسته در گلو میگوید .."آقا نمیایی"
هر جمعه غروب که می آید ...
با حسرت و آه و دلتنگی
با چشم فرو رفته در باران
خیره به آسمان میگویم باز
ای آخرین حیات جاودانی "آقا ...
صدا در گلو میشکند...
قطره های بارانِ چشمانم روی گونه ها گویند :
نمیایی "...
(سرگشته )